جدول جو
جدول جو

معنی کم جثه - جستجوی لغت در جدول جو

کم جثه
ضعیف، کوچک، لاغر، ناتوان، نزار
متضاد: قوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم زده
تصویر کم زده
کسی که حقیر و فرومایه به شمار آمده، کم بخت، آواره، سرگشته
فرهنگ فارسی عمید
از دیه های صغد است. (از معجم البلدان). از قرای سغد سمرقند است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کُ جَ / جِ)
کماچه. تختۀ گرد سوراخ دار که بر ستون خیمه محکم کنند و چادر خیمه را روی آن کشند و آن را کلیچه نیز نامند. (ناظم الاطباء). کماج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی آخر کماج شود
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ)
دهی از دهستان دشت سر است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 435 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
اظهار عجز کرده. (فرهنگ فارسی معین) ، حقیر شمرده. فرومایه محسوب شده. (فرهنگ فارسی معین). ذلیل و خوار. (ناظم الاطباء) ، شخصی را گویند که پیوسته در قمار نقش کم زند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کم زدن و کم زن شود، کم بخت. (آنندراج). کم بخت. بی دولت. (فرهنگ فارسی معین) ، آواره وسرگشته. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
طالع بد بود و بد اختر شدم
کم زدۀ کوی قلندر شدم.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پِ / پَ دَ / دِ)
نقصان یافته و تلف شده و سپری. (ناظم الاطباء). و رجوع به کم شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم جثه
تصویر هم جثه
همتن
فرهنگ لغت هوشیار
اظهار عجز کرده، حقیر شمرده فرومایه محسوب شده، کسی که پیوسته در قمار نقش کم زند، کم بخت بیدولت، آواره سر گشته، کافر منافق
فرهنگ لغت هوشیار
نا تنک شیرین که از آرد گندم و غیر آن و شکر پزند، تخته ای باشد گرد و میان سوراخ که بر سر ستون خیمه محکم کنند و چادر خیمه را بر روی آن کشند (و آن شبیه بنان کماج است) کلیجه خیمه کماجه: (کماج خیمه را ماند که نتوان ز وی کندن بد ندان نیم ذره)، (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمنجه
تصویر کمنجه
پارسی تازی گشته کمانچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم زده
تصویر کم زده
((~. زَ دِ))
بی دولت، بی اقبال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
نقص الوزن
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
Puniness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
petitesse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی حال، بی زور
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
ক্ষুদ্রতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
pequenez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
Winzigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
małość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
ничтожность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
дрібність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
چھوٹاپن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
ความเล็ก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
piccolezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
udogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
küçüklük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
小柄さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
微小
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
קטנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
pequeñez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
kekerdilan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
छोटापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
kleinheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کم جثگی
تصویر کم جثگی
왜소함
دیکشنری فارسی به کره ای